معنی کنایه از اسمان پرستاره
حل جدول
هزارستاره
کنایه از اسمان
خیمه بلند
کنایه از آسمان پرستاره
هزار میخ
هزارمیخ
آسمان پرستاره
هزار میخ
گویش مازندرانی
شب پرستاره
لغت نامه دهخدا
پرستاره. [پ َ رَ رَ / رِ] (نف مرکب) پرستار. اَمه. کنیز. کنیزک. داه:
ز بهر حشمت او را شده ست در شب و روز
بنات نعش پرستاره و رهی ذکاش.
سنائی.
اسمان
اسمان. [اِ] (ع مص) فربه کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). فربه کردن چیزی. (ترجمان علامه ٔجرجانی). || فربه شدن. || فربه گشتن چاروایان کسی. || صاحب ستور فربه شدن. مالک گردیدن فربه را. || فربه خریدن. || تر کردن طعام را به روغن. || بسیارروغن شدن قوم. (از آنندراج) (از ناظم الاطباء).
اسمان. [اَ] (اِ) صورتی است از آسمان که فلک باشد. || نام روز بیست وهفتم از هر ماه شمسی. (ناظم الاطباء). روز بیست وپنجم است از ماههای قدیم و بیست وهفتم نیز به نظرآمده است. (برهان) (آنندراج). رجوع به آسمان شود.
فرهنگ فارسی هوشیار
(صفت) خدمتکار (مطلقا) خادم، غلام بنده برده عبد، کنیز خادمه امه حاضنه داه مقابل حره. -4 فرمانبردار مطیع، پرستنده عابد عبادت کننده، زن همسر زوجه. -7 زنی که در بیمارستان از بیماران بیماروان مریض دار خادم بیماران. -8 پاسدار حافظ حارس ملازم گوشدار. جمع: پرستاران. یا پرستاران خیال. شعرا و صاحبان نظم و نثر.
فارسی به عربی
فارسی به آلمانی
Die ho.he [noun], Himmel (m), Himmel (m), Himmelreich (n), Himmel (m), Himmelreich (n)
معادل ابجد
1114